تنها زبان ها بودند
که با اصواتِ دیگرگون
ما را می خواندند ؛
ما هرگز
دیگر
نبودیم
و همیشه
اصواتِ دیگرگون
در حنجره ی هستی ما
به آوای هماهنگ
تبدیل شدند ؛
مثل صدای پریشان باد
که به آوای هماهنگِ رقص
تبدیل شده
در فضای زنگوله ی چینی
پشتِ در :
در اتاقی که فضا
پُر شده از آوای آونگِ تو ...
ما
زمان و مکان ایم
و ما را
فقط
کلمات
از هم
جدا
می کردند ...