---
می دود رودخانه
سنگ ها و صخره ها را می پیماید .
اشیاء پرتاب شده بر سرو رویش را
در کنار جاده می گذارد .
لرزه های زمین سد راه او نیست
راه را می یابد
راه را می سازد .
می دود تندتر از هر زمان دیگر
در سراشیبی اکنون ،
اکنون رود من
سمت دریای تو ...
---
ارزن
روی بام خانه
ابرها را می بیند
صدای پای بادها ی تند را می شنود .
- منقارت را می خواهم .
چینه دان گرم و نرمت را می خواهم .
پرواز تو را می خواهم
تا لانه ی امن :
با تو بودن را می خواهم
در رگهایت . -
کبوتر بهشتی ام ! ...
---
قلب، معده، کبد،
استخوان های - هنوز - پر کار پا برجا ،
جنبش، حرکت، داغ داغ ،
تا زایش گل های سرخ و سفید ،
تا رانش رگ های نرم در عضلات زمین
- شاخه های گلباران
آواز خوان
پرجنب وجوش . -
با رقص بی پایان، تا پایان ،
دور هم
در تمام قلب دریای سرخ :
زیر حجاب روپوش من
پیراهن تو ...
---
می خواهد شعر بخواند
تصنیف بسازد .
می خواهد – آسمان را که می بیند -
ذوق کرده
با صدای بلند بلند
نا م عشقش را فریاد کند .
می خواهد و هر بار در هر قطره ی آب
همه ی چشمه ها را می بوسد .
هر بار
در هر دانه ی تخمه - پر شور و شر - با همه ی جنگل سبز
می آمیزد :
در میان قفس اش :
طوطی من ...
---
می روم
در خیابان شب .
دانه ی گرد اسفند ماه
می تابد
چتر براق اش را می گیرد
روی سرم
می تابد
روی راهم
در تاریکی ...
---
پیروز شدم .
یعنی زنده ماندم
پس
پیروز شدم .
خرس را و جنگل را پیچاندم
جنگیدم
باز گشتم به خانه .
بازگشتم "پیروز"، پاره پاره
افتان و خیزان
برگی- انگار - همراه باد
باد ، همراه من با حاصل من
با همه ی چیزهایی که به دست آوردم :
در هر ذره ی من ، بیخ هر دندانم ، در هر ترک استخوان های من ،
در هر شعرم
به دنیا آمده بود" خواهش صلح"
گریه کنان با دهان صورتی وحشت زده اش .
بازگشتم به خانه
گرفته در میان بازوهایم
سخت فشرده به سینه ی خود
نوزادم را ...
---
نفس ات با من سخن می گوید
با روشنی اش با رقص اش
- سخنان نفس شعله ی داغ ، در یخ بندان . –
با حرارت با من سخن می گویی .
با آهنگ میزانت
با زیر و بم تنیده با هم
می خوانی .
می خوانی در ژرف ترین گوش من
دور از دسترس عربده های طوفان و کولاک .
با من سخن می گویی
با نجوای هر نفس ات
در هوای زمین :
در هستی من ...
---
سر پیچیدی از فرمان .
پیش نرفتی طبق نقشه .
پرتم نکردی به زور دستور یا غریزه یا وحشت
از این چنگال – تکه ، تکه -
زیر آن چنگالت .
نقشه ها و حکم ها نتوانستند
تو را - عشق من -
تبدیل کنند به گربه
و مرا به یک موش
در چشم تو ...
---
غاز وحشی سرش را که فروبرده در آب و بیرون آورده
می تکاند .
رشته ی روشن آبی
از نوک منقارش
تابیده
می ریزد در آبگیر .
دایره های کوچک می سازد .
دایره های شفاف
دست به دست هم داده
در آغوش هم می افتند .
تصویر غاز می رقصد
در دل دریاچه .
آبگیر شیرین، انگار می شوید
تصویر کبود میز را با خوراک غاز بریان
از ذهن غاز .
غاز ما
گردن کشیده بیشتر
می فشارد تن اش را
ژرف تر
بر تن آب ...
---
راه می روم در تاریکی
بدون دیدن .
- یک دیوار
- یک میز
- یک بطری آب
- یک جسم فولادی
- گاو صندوق سخت .
یک سقف
سقف محکم .
نه در ، نه دریچه .
آجرها را دور تا دور خودم
- جهت حفظ امنیت -
یک بند
بالا برده ام ! ...
---
می دانستیم که زمین مرکز دنیاست
و دنیا در شش روز ساخته شد .
می دانستیم که ساحره هایی هستند
که وبا و طاعون و تردید را
بر روی زمین مسری کردند .
می دانستیم که تمام ساحره ها را باید
باید
زنده زنده
در آتش سوزاند .
می دانستیم
قرن ها به "یقین" می دانستیم :
پس
چه شد ؟ ...
---
باب روز شده
داد و بیداد سنج های بزرگ .
باب روز شده
جینگ جینگ النگوهای طلا
از مچ دست تا آرنج .
باب روز شده
غژغژ بادنمای خروس بدلی
چرخان - بی مغز - همراه باد
هر طرف که باشد .
امروز بیا پشت در
سر بگذاریم بر سینه ی هم
به صدای گرم قلب های همدیگر گوش کنیم :
عشق تنهای من ...
---
اول آن جا بودم ،
آن جا بودی .
حالا این جا هستم ،
این جایی .
از مکانی به مکان دیگر
همیشه حاضر .
بی عبور
بی عبور از جایی به جایی :
نه خیابان ، نه کوچه ، نه مرز ، نه دیوار ، نه کلام -
بین ما چیزی نیست .
با تو بودم
با تو هستم ، عشق من ،
تو
در درون من ...
---
من
این طرف سیم های خاردارم .
تو
آن طرف سیم های خارداری .
من
مهره ی گرد تسبیح ام
در دایره ی تکرار و تکرار بی پایان
بی آواز .
تو
دانه ی کاجی، سروی، قاصد شاد پربالی
در پرواز .
ناجوریم ؟ متفاوت هستیم ؟
اما چه قدر ؟
در یک مرز .
در جهان واحد ...
---
بعد از صفر
بی نهایت عدد
صف کشیدند :
به هم پیوستند
"یک" را ساخته اند .
بی نهایت عدد
بسیار بیشتر از کلمات زبان های تمام دنیا
در تمام تاریخ .
"یک" آیا می داند
تنها نیست ؟...
---
خانه ی من شده ای
زندگی من شده ای
ذوق دیدارت درخشان کرده
لحظه های مرا .
خانه و زندگی و لحظه هایم
شیرین تر از
عسل کندوهاست ...
---
خیابان شلوغ ؟
زمین سنگلاخ ؟
صدای بوق ماشین ها ؟
فشار زنجیر
دور مچ پا ؟
از چه سخن می گویند میله ها ی قفس ؟
من دارم می خوانم با هرسلولم
آهنگ شکوفه ها ی نارنج را
در چمن زاران یاد تو ...
---
کوسه نبودند
گرگ نبودند
حتی گربه نبودند
تا گاز بگیرند بازویم را :
دندان هایت
عشق من
لب هایت ...
---
زود بیا !
با زبان گرم صورتی ات
لیس بزن
تکه پنیرنرمت را
پیش از پیدا شدن جارو و خاک انداز ...
---
روشنایی تابید
بر همه سو
دریا ظاهر شد
رقصان و زلال
تا افق های دور
در غبار آبی .
روز تازه به دنیا آمد
در کنج سلولم
وقتی که پلک ات لرزید
- مثل دو بال پروانه -
و نگاهت نشست بر نگاهم
از میان میله های فولادی ...
---
نگاهت لبخندت
بی هیچ حرف
می درخشند در روز و شبم .
محو شده تاریکی
ترس نابود شده
در سلولم
هر کجای دنیا که باشم ...
---
زیباست زمین
با تمام راه هایش .
راه هایی که مرا
تا هستی تو آوردند :
رگ سرگردان را
تا قلب داغ ...
---
ممنونم ای خورشید
که باز
امروز هم تابیدی
بر زمینم .
و چشمانم را باز کردی
باز هم
بر نگاه سروم
در خواب و بیداری
و زمان خشکم را تازه کردی
باز هم
با ثانیه های سرسبز .
ممنونم ای خورشید
که می شد که نیایی
و نتابی
اما ...
---
آبشاری آن جا بود
آبشارت .
شبنمی آن جا بود
شبنم ام .
مجذوب افتادم
روی سرسره ی آبی تو
غلت زدم
تا
آغوشت .
آغاز شد سفر ژرف آبی
زیر سطح آب ها
زیر همه ی آب های سطحی
تا بستر نرم دریای سرخ تو .
اکنون این جا
دسته های بسیار ماهیان کوچک
باله های چین دار رنگی را می جنباند
دور ما می رقصند .
اکنون این جا
مرجان ها شاخه های خود را
بستر زایش های بی پایان ذره های دریایی ساخته اند .
اکنون این جا
بمب های سنگین
در فضای پایان خود خوابیده اند
بی ترکش .
گنج های فراری شده از صحنه های خونین جنگ
این جا اکنون
در دامن شن های عمیق
خانه کرده اند
بی خیال بازگشت به صحنه ی جنگ سطح ها .
آواز می خواند
این جا سکوت
با صدای نفس های آرام ما
عشق من
در سفر ژرف بی پایان
در قلب سرخ ما ...