S I M A Y A R I
----------------------------
-----------------------------
----------------------------
----------------------------
----------------------------
----------------------------
----------------------------
close X
صفحات این مجموعه
-------------------------
----------------------------------
----------------------------------
----------------------------------
----------------------------------
----------------------------------
----------------------------------
----------------------------------
----------------------------------
----------------------------------
----------------------------------
----------------------------------
----------------------------------
X
---
--------------------------
--------------------------
--------------------------
---
--------------------------
--------------------------
--------------------------
---
عشق من
عشق من
یاد تو
یاد تو
در قلب من است
مثل سرخ رگ .
بیرون نخواهی رفت از هستی من
جز با مرگ من ...
---
پنهان نکن بغض ات را ، در این سوگ.
بگذار ببارند اشک های زلالت بر دامن من .
اشک های گلگونت را می چینم ، می بوسم
دانه دانه همه را می نشا نم ، آرام
روی نطع زما ن :
چلچراغ روشن
در ظلمت ...
---
غربت
غریب
روح گرفتار جذام
گلدوزی زیبا روی کفن
متعلق به هیچ
در یک گور
خوارو بی مقدار
خوار و خاموش
کبریت بی گوگرد
شمع بی نخ
متعلق به هیچ
متعلق به هیچ
سرگردان روی این سیاره .
فرقی نداشت که کجا با شم من
وقتی که خون
تالاب یخ زده ای در قلبم بود .
وقتی که رگ های تنم
تسمه های چرمین بودند
درد آور
دور عضلاتم .
وقتی که
وقتی که
تو نبودی
در من ...
---
--------------------------
--------------------------
--------------------------
---
--------------------------
--------------------------
--------------------------
---
بی کلمه
بی شکل مشخص
اما هولنا ک
و دگر گون کننده
به هم می پیچند
گرد باد و اقیا نوس
انبوه صدا های دویده در هم ، تاریک ، نا مفهوم.
دو قایق به هم می چسبند ؟
یا دور شده ، دور شده از یکدیگر
گم می مانند ، ته نشین در اعماق ؟
می پیچند پاروها به امواج
رد ها شور سفید
ناپیدا ست
ناپدید
مثل غم های جدایی های بیهوده
در پشت سر
ناپیدا ، نا پدید.
دنبالت می گردم
پاروزنان
گریه کنان
نامت را می گویم
با تمام قلبم
عشق طوفانی من ...
---
پل نمی ریزد زیر پای ما
ما نمی مانیم زیر آوار
چون هیچ پلی نیست
چون راهی نیست بین ما
ما درون هم هستیم
سنگ پرتاب شده
آب را می شکند
اما فقط سطح آب را.
آب در قلب آب
آب آب است.
در قلب هم ایم
با آهنگ قطره های باران
با آهنگ ساقه های مرجان
در قلب هم .
سنگ فقط چند خراش کوچک می اندازد
روی دریای ما ...
---
با تو شد
آمدن به اکنون.
با توشد
کشف این چشمۀ آب
بی ظلمت
و رمز گشایی کردن
از پیام آهو
در نگاه درخشان خاموش اش...
با تو شد
این فراتر رفتن
از زخم تیر
و رسیدن به جهان کهکشان های رقصنده
در قطرۀ باران
هر آن ،
گذشتن از مرز
و پناهنده شدن به بهشت عشق انسان:
با عبور تو از دیوار حصرمن ...
---
از شکاف صخره
اینجا
مدام
آبشاری از گل می روید
رنگارنگ
و به صخره - انگار مدام - روح می بخشد
در چشم همه تا دورا دور :
بعضی از آدمها می گویند
نا مش عشق است ...
---
یک مشت بُراده - در هم –
مانند بی نهایت نقطه
ناگهان
می جنبند دنبال هم
می جنبند
شکل می گیرند
شکل یک خط
یک خط بلند رقصان
در میدان معناطیس
جذبِ آهن ربا.
مثل بازوهایم
مثل من
در میدان مهربانی هابت
جذبِ تو .
مثل یک برگ
در میدان روشن مهر
جاودان جذبِ نور ...
---
ما ه نیست
مشتری نیست
تیر نیست .
این زمین
هیچ چیز دیگر نیست
جز همین سیاره :
که گردش کنان
آهسته
پیوسته فراهم آورده
برگ ها و رود ها و قلب ها ی ما را نزدیک هم
رنگ به رنگ ، مجذوب هم
تا ابد مجذوب هم
بی راه گریز ...
---
جاذبه ات از همه ی فاصله های بعید
از همه ی گورهای گمنام
رد شده است
رسیده است به من .
نیرویی پرزورتر از همه ی سد های قدرتمند
نیرویی پرزورتر از همه ی تیر های تاریکی .
آمده ای
با نشان لبخند
بر صورت گلگون شده از اشک های خونین ات .
با زمزمه ی آوایت در قلبم :
با هم از این ظلمت می گذریم ...
---
این جا بودی
عشق من
در همه ی لحظه های دیشب
با زمزمه ی پاک نفس هایت در گوش من
با نوازش های شیرین لب هایت بر کبودی های صورت من .
پاک می کردی از مژگا نم
اشک های تلخ را
می بوسیدی پلک های شورم را
مهربان و آرام .
در همه ی لحظه های دیشب
دور بودم با تو
دور دور از همه ی تا ریکی ها ...
---
--------------------------
--------------------------
--------------------------
---
در عصر ظلمت
کتا ب و دفترها را ریخته در گونی ها
در شب تیره و تار
از خانه ی آوار شده ,بیرون بردیم
چال کردیم - همه - واژه های عشق را
در خرابه های بیرون شهر .
آن گاه ، آن گاه
در خانه ی سرد
لحظه ها را پا ییدیم
زمان را پا ییدیم
پا ییدیم قلب های یکدیگر را
نبض های یکدیگر را
در فانوس قطره های اشک یکدیگر ...
---
در شب تیره و تار
لاک پشتی با چنگالش
بر هم زد پرده های خاک را
پنهان کرد ، تخم های انبوهش را
در میان چین های لباس زمین ،
آن گاه ، آن گاه
سر فرو برد در لاک صبور
و زمان را پایید
در شب تیره و تار ...
---
چمن
چمن
وسیع ، تازه ، گونه گون.
سفید وآبی و بنفش
غنچه
غنچه
زیر سقف نیلگون.
چه کرد آن گراز مست؟
رها شده
جنون ، جنون ، جنون زده .
در این چمن
در این چمن
رسیده دست ریشه ها
به دست ریشه ها
زنده ، سخت ، گرم
تازه ، گونه گون ...
---
پیدایی در همه ی پنجره ها
در همه ی قاب عکس ها.
پیدایی در همه ی آینه ها .
پیدایی در چشم همه
پیش چشم تمام دنیا ،
آشکارا ، ببین ،
در مردمک چشمانم ...
---
آمیخته با عطر مهر ،
صبح پاکِ شهریور می لغزد روی پوستم
می لغزد نوازش کنان ، در بر می گیرد جسمم را ...
هوای شهریور آمیخته با عطر مهر ،
با آهنگ خواب قمری های خانه ی تو
می لغزد روی تنم
می بوسد پرده های گوشم را
در من می خواند
در ژرفای هستی من
تکرار کنا ن نا مم را
با نوای دل انگیز نفس های تو:
صبح به خیر !
صبح به خیر!
پشت شیشه ی مات
می درخشد در باغ من
خوشه های عقیق آبدار
آمیخته با مهر تو ...
---
--------------------------
--------------------------
--------------------------
---
بار اول که لبخند زدم
تو مرا بوسیدی:
پاداش خوش :
بوسه ی مهر
روی پیشانی انسان،
شیرین.
باز لبخند زدم
باز مرا بوسیدی.
روز به روز
تکرار پاداشت
رفتار لبخندم .
تا امروز
تا ابد
و هر روز
از اول صبح
لبخند زنان می نگرم
رو به روی دنیا ، هر طور که باشد دنیا ،
همیشه
با تو ...
---
گوش ندارد ، انگا ر ، دست ِمن.
این دستِ من !
با داست ،انگا ر ، یا زبان بیگانه ست
منطق آرام من ، پیش او.
انگار تمام کلمات احکا م ، فقط ،
جا به جا یی هوایی ست ، ملول و بی ربط ،
از این گوشه ی لب
تا به آن گوشه ی لب .
بی کردار دست ِمن !
می خراشد خاک را
می خراشد ساعت را
می خراشد ، حتی ، صورت مبهوتم را ،
مثل دست خدایی در تبعید
حلقه حلقه ، مدام
می گسلد زنجیر جدایی ها را
چنگ زنا ن به زمین و زمان ، می گردد
در پی دستِ تو ...
انگار کالبدی سرگشته
در پی روح خود ...