---
به من خیره شده گربه ی من .
مردمک های درشتش
- انگار با حرکاتم تنظیم شده -
دنبالم می گردند
مثل دوربین .
به اتاقم می آیم
روی دو دست و دو پای بی ناخن می دود
می آید دنبالم .
می پلکد روی فرش
دور پاهای من .
می نشینم پشت میز تحریرم - کنار تختم -
می جهد روی تخت ، آرام آرام ، می لمد روی بالش
پنجه ی نرمش در زیر سرش
نگاهش به من .
مطمئن از بودن من
پلک هایش کم کم روی هم می افتند .
پره های دماغش دارند می جنبند :
بوی مرا می شنود .
مطمئن از بودن من
می خوابد .
من : توام .
گربه : منم .
عشق من !
---
فرا می خوانم تنها تو را
آن گاه که ظلمت بر من می تازد
آن گاه که مشت تنهایی
می فشارد قلبم را .
فرا می خوانم تنها تو را .
می آیی
از اعماق زمان
بازوهایت حلقه ی گل
بر گردن من .
آغوشت
سپر انسانی بر سینه ی من ،
ای عشق ژرف !...
---
تشخیص ناپذیرند از همدیگر
اجزاء آب
در لیوان آب .
مثل ما از همدیگر
در ظرف بلور هستی ...
---
خون شنگرف
روی گونه ی من می رقصد
با دیدارت .
مثل فوران شقایق
از خاک سرد
وقت دیدار بهار :
بعد از همه ی روزهای زمستان سخت ...
---
تو به آنها بگو
از چه دری وارد شده ای
آمده ای به اتاق خوابم ، روی تختم ؟
شانه ات : ساحل موج تلخم .
بازویت : بادبان نجاتم در این طوفان .
تو بگو به آنها
از چه دری وارد شده ای
آمده ای زیر پوستم ، در رگ هایم ؟
می جوشی در دهلیز سرد قلبم
می گردی در هر سلولم .
نسترن های روان سرخ را
تو بگو
از چه راهی آوردی
بخشیدی به اسکلت بی رنگم ؟
- مرزهای عقیم عبوس با زبان الکن شان
ازمغز استخوان های من می پرسند :
از چه دری وارد شده است
باغ گل سرخ
در هستی من ؟ ...
---
آب دریا پیش آمد
دوره ام کرد
غرقم کرد .
در دیگر باز شد :
من
بی وزن
تا ابد غوطه ورم
در قلب دریایم :
قطره هایی که به هم پیوستیم ...
---
شبیه اند به تو :
قطره های شبنم
با نوازش های نرم شان
روی برگ نارنج .
شبیه اند به تو :
سروهای بلند
با جنبش سبز آرام شان
روی صخره ی تار .
هر تشابه ، اما ، تکرار است .
تکرار تو هستند
- تا ابد عشق من -
سروها
شبنم ها ...
---
نورهای خورشید
سرانجام
از میان غبار سیارات می گذرند
پر شور و گرم
می آیند تا چشمانم
می گذارند ببینم
همه ی اشیاء درهم تاریک را
همه ی باغ گل قلبت را
پشت پنجره ی سلولم .
در میان غبار هوا ...
---
جای پوتین ها بر روی خاک
پر شده از خون و خار .
فضا پر شده از بوی تند لاشه .
ما را به کجا خواهد برد
ردِ این پوتین ها ؟
سر می پیچیم
از قدم برداشتن در مسیر پوتین .
ما را به کجا خواهد برد ،
این سرپیچی ؟
دست همدیگر را محکم تر می گیریم
روی سیارهِ مان ...
---
دارند می شکافند
برگ های کوچک
پوسته های شاخه های افراها را .
سبزهای کوچک
گیتی را با چشمان سبزشان می بینند .
سبزهای کوچک
با دهان های سبزشان می خوانند .
قیل و قال سبز بلند
می پراند - به زودی زود -
خواب های خاکستری کوچه های خالی را ...
---
شب می آیی ؟
روز می آیی ؟
پاییز می آیی ؟
یا زمستان ؟
هر لحظه که باشد
با تو
نور هست
گرما هست .
تو می آیی همراهم
با آفتاب ...
---
امشب
لبریز شده
شبنم از شیطنت شیرین ستاره
نزدیک من
در دسترسم .
انگار نگاه تابان تو .
انگار تو .
شب نبود آنچه گذشت
بی تو
در خانه ی من :
ظلمت بود ...
---
هرگز متوقف نشده
- تا امروز -
آمدن و تابیدن خورشید من
بر خطوط تاریک .
هرگز متوقف نشده
- تا امروز -
قلقلک دادن پرهای خروس
با سرانگشتان نرم خورشید من .
تا امروز
هرگز متوقف نشده
گریز کابوس
از صدای نفس های درخشان خورشید من .
هیچ دلیلی در دست نیست که اثبات کند :
تو نخواهی آمد
تو نخواهی تابید
تو نخواهی در هم پیچید
- باز هم ، فردا هم -
طومار سیاه این تاریکی را ...
---
پیاز نازک سنبل
می گردد
می گذرد
در پهنه ی خشک لرزان
از سرابی به سراب دیگر
در بیابان کدر .
- این جایی نیست که درآن منزل کنم . -
پیاز نازک سنبل می غلتد
هم چنان می غلتد
می بیند در خواب و بیداری
میان خواب و بیداری :
گلدان سفال کوچک را
پشت پنجره ی خندانت
رو به روی خورشید :
شکفتن
عریان ...
---
پروانه باز کرده بال هایش را
روی گل یاس
خوابیده ،
با تمام دهان نرمش می مکد پرچم ترد گل را .
با دهان باز پر زهرش
مار افعی می بلعد
خرگوش سفید کوچک را .
بیا عهد ببندیم ، گل یاس من !
تا ابد
هرگز
هرگز کف نزنیم برای افعی ها ...
---
بی تکرار ، من و تو ،
تنها دو حالت داریم :
من با تو .
تو با من .
تنها" ما" این طوریم :
بی تکرار
روی این سیاره ...
---
کمی دورتر از جایی که گمان می کردم باید باشی
بر پا بودی ، ایستاده ،
بازوهایت
باز
گشوده
بر روی روز .
کمی دورتر از جایی که گمان می کردم باید باشی
داشتی می روییدی
در نخستین مکان ممکن
داشتی می روییدی ، سرو من ،
در تمام لحظاتی که گمان می کردم
تو را گم کردم ...
---
پره های موتور قایق
می چرخند
رسوب عمیق تالاب
به سطح تالاب می آید
- آه! غذای مرغان !-
تیر کمان در کار نیست .
چلچله های سفید و سیاه دریایی
لک لک های بزرگ شیری رنگ
مرغابی های وحشی رنگارنگ
دسته دسته می آیند
پرواز کنان
پشت سر قایق .
نفس های دریایی شان می آمیزد با نفس های ما
ذره های غذای پنهانی را می چینند .
- می شود با هم بود .
- می شود باهم ماند .
تیرکمان در کار نیست .
پره های قایق می چرخند ،
مرغان دریایی می آیند
در مسافت های طولانی
همراه ما ...
---
یک سگ است ؟
یا
یک انسان ؟
خم شده در سطل زباله ؟
در تاریکی پیدا نیست
حیوان از حیوان از انسان ،
همچنین پیدا نیست
پرواز پرستو
به سمت بهار ...
---
یک تلنگر بر سیم زدی .
پر شد از آهنگ رقص شاد
امروز دنیایم
فردای دنیایم .
می نوازی – عشق من-
پرده های گوشم را
سازم را
بی هیچ خراش ...
---
گیاه زنده می بالد
می بالد
دگرگون می سازد
خاک و زمین و هوای اطرافش را .
دگرگون می سازد
حیاط امروز و فردا را .
گیاهیم ،
هنوز
زنده ...
---
می لغزد سایه ی من روی زمین
می آمیزد با سایه ی تو روی زمین
سایه های موهایم رقصان اند
روی دوش تو .
سایه های بازوهایم لغزان اند
روی بازوی تو .
سایه ی سنبل تو می رقصد
در میان گلدانم .
سینه خیز می آید
از میان سیم های خاردار :
من با سایه ی من
سمت تو ،
بدون سیم های خاردار ...
---
جویبار در پای بید می گردد
آواز می خواند .
شاخه ی نرم بید
خم شده روی جویبار :
می نوشد
می بوسد
تن عشق عریان را ...
---
هیچ چیز مانع نیست
می توانم تیغی بردارم
بزنم شاهرگ دستم را .
هیچ چیز مانع نیست
می توانم بپرم روی ریل
زیر قطاری که دارد به سرعت می آید .
هیچ چیز مانع نیست
می توانم بمیرم
- می توانی بمیری -
اما دارم می نویسم
و تو
داری می خوانی :
باهم بودن را ...