اخیرا چاپ اول مجموعه شبانه توسط انتشارات امین دژ، چاپ چهارم مجموعه صدف و قهوه در دو جلد و یک جلد داستان های کوتاه شاعر توسط انتشارات مس به چاپ رسیده و در دسترس علاقمندان قرار گرفته اند. این مجموعه ها را می توانید از کتابفروشی ها خریداری کنید.
با تشکر از پشتیبانی شما.
---
دلم شور افتاد .
بگو!
خواب بد دیدی؟
از چیزی غمگینی؟
گریه کردی؟
نگران فردائی؟ ...
دلم شور افتاد
قلبم لرزید
اینجا در سینه من
هزاران فرسنگ دور از تن تو
انگار وصل به تو
با هزاران رگ نامرئی
مثل هزاران رگ من
از فراز همه کوه ها و بیابان ها و دره های جدائی
در بین ما ...
---
سیاه چاله
زمان را کند می کند
تا حد توقف.
عمر
آنجا طولانی است
تا حد ابد .
بی برگشت ،
سفینه آماده است :
اما بی داوطلب .
---
حضور
شکی در لحظه
پوشیده یا برهنه
حاضر
با همه شکل های جهان
تو در آغوش منی.
ملموس
واقعی
بی نهایت
می فشارم تو را
در میان بازوهایم
تن تو
همه دنیا را در بر می گیرد
همه چشمان مرا.
به من می نگری
هستی، به من می نگرد
با چشمانت.
نور چراغ
بر صورت تو می تابد
پایین می لغزد
بر دوشت می افتد
بر تمام تنت
مجموعه تن
بی نهایت
نا محدود
بی گنجیدن در قالب.
می گریزی از قالب
و جهان را در بر می گیری.
من گم شده و پیدا شده ام
در حریم بی شکلی تو
نا محدود
نا محدود
این گواه بی مرزی عشق
این گواه فرود باران
بر زمین سوخته
این گواه فرود هوا
بر حیات گیاه.
پوست و پوست
گوشت و گوشت
تن تو در تن من:
راه شیری
در ژرفای آبگیر زمین ...
---
مطلق
و مقدس شد
گاو بزرگ
سرم را بریدند در پای گاو .
مطلق
و مقدس شد
بت چوبی
سنگی
سرم را بریدند در پای بت .
مطلق
و مقدس شد
کلمه:
چیزی که دیگر حتی چیزی نبود
و سرم را بریدند در پای هیچ .
شاید مطلق
و مقدس بودند
سنگ و گاو و کلمه ؛
اما
مطلق
و مقدس
چه نیازی دارد
به ریختن خون من روی خاک؟
---
چنگ می زنند بوسه هایم
به بوسه تو
چنگ می زنند نوازش های دست هایم
به دست تو
چنگ می زنند چشمانم
به نگاه چشمان تو
آنوقت
هر کجا که باشیم
تنها آنوقت
آرام می گیرد
روح گریان سرگردانم
در تن تو:
خانه من ...
---
بد بودند
روزهایی که من
حبس شده
در حصار پوستم می پوسیدم
- جسدی در میان اجساد -
پرتاب شده در گودال
زیر دندان های خونین تنهایی
که مدام می جویدند نبض مرا .
بد بودند
روز های مرگ من؛
پیش از این روز خوب:
روز بوسه تو
زیر فواره گرم خورشید
با طنین راه های سرسبز
و صدای قدم های تند قلبم
بر فراز زمان
سمت آغوش تو ...
---
– در ظلمت –
پیش آمده دریا
افتاده روی ساحل
غرق کرده او را در آبش ...
ساحل
مرطوب و آسوده
آفتاب می گیرد
کنار دریا
در تابش صبح مهر ماه.
روی تن ساحل
خط سفیدی
باریک و پیوسته
معلوم است ...
---
علیرغم دندان های تیز ارّه
جیرجیرک ها باز امشب
ساز ها را کوک کردند
در کنج باغ
شب نشینی شروع شد
پایکوبی
از آن شب تا امشب
هر شب
و علیرغم دندان های تیز ارّّه
جیرجیرک ها
با هم بودن را جشن می گیرند
و علیرغم دندان های تیز ارّه
با هم می غلتند
روی تختِ زمین
و زمان را با خود می غلتانند
از مهر
به
مهر ...
---
اسفناج
پخته شده
نرم شده
خوابیده
در ظرف ماست.
- رویش
زایش
چرخه آمیزش -
مخلوط لذیذ
روی میز:
می گذاری اسفناجت باشم؟ ...
---
می دراند
پیچک
حصار خاکی را
پنجه می اندازد به تن کاج ؛
با تمام دهان
تا حلقش
می مکد آوند کاج سبز را
در لحظه مردن
یا
روییدن ...
---
یک مشت دانه کنجد
می ریزم
در ظرف عسل .
کنجد، در جا،
جا خوش کرده در آغوش عسل
به عسل می چسبد .
در جا
من به تو:
با نفس های تو روی پوستم
با نگاه شیرین تو در چشمانم
- خورشید مهر در چشم زمین -
مومیایی شده با شهد تو.
با جهانت، پیرامونم ،
در جهان
می مانم .
دانه کوچک کنجد
به عسل چسبیده
عسل می ریزد
می پیچد
به تمام کنجد ...
--
گرمی دست تو
روی شانه من بود
و صدای نفس هایت در گوش من.
شب
صبح شد
با طلوع خورشید مهر
با صدای شاد گنجشکان
بیرون قفس ...
---
پیوند زدی
آبت را به تن من
میوه های بوسه تو پیدا شدند
هر میوه
بکر تر از میوه پیش
من پر شدم از لعل های آبدار !
- رویای خوش، بین خواب و بیداری -
بوسه هایت شاید رویا بودند
اما این
این اکنون بیداری ست:
این انار آبدار
سینه چاک
با جای لب هایت، جای زبانت، جای دندان هایت
روی تن اش
و خندان
میوه شیرین هم آغوشی تو ...
---
با ناخنم
روی دیوار گچی
خط می اندازم
هر خط
یک نشانه
برای هر بار
که به خوابم آمده ای
و روی زخم تسمه های چرمین
بر کتفم
بوسه زدی.
هر خط
یک نشانه
برای هر بار
که سرم را
به سینه تو تکیه دادم
و باران باران
گریه کردم در آغوش تو
در رویایم
در قلبم.
هر خط من
یک نشانه
نشانِ هستی
- روی گچ مرده -
برای هر بار
که گذشتیم از تمام سیم های خاردار
و رسیدیم به هم
با هم خوابیدیم
و سبز شدیم
در بهشت نوازش های یکدیگر
در هر گندم
دور تا دور زمین
تا دور دست
پشت دیوار گچی
سرشار از راه راه خط ها
و زنده
حالا سر سطر
- بین خط های گذشته -
ببین
باز ببین
خط تازه
با ناخنم می خراشم نقاب مرگ را
و در آغوش تو می افتم
از سر تا پا
آغشته به گچ ...
---
بی جنجال
دنبال آب
دور زد
- دور خواهد زد -
سنگ را
و صخره را
بی جنجال
دنبال آب
ریشه گیاه من ...
---
چراغ مهتابی خاموش است
گرد و خاک
بی صدا
افتاده روی اتاق
حجم سکوت
بیش از توان گوش ها
اینجا
سکوت سنگین است
تو
آنطرف مرزهای اینجا و آنجا
آنطرف مرز های کلید چراغ؛
در جهان گرم مردمک هایم می تابی
و حقیقت ندارد
جای خالی تو مثل تیغ تیز
روی رگ دستم ...
---
پلک من
می بوسد
چشمم را
مژه هایم روی هم می لرزند
از میان مژه های لرزانم
اشک بیرون می ریزد
می دود
روی صورت من
می بوسد صورتم را
بوسه
بوسه
جای بوسه تو
در شیار لب هایم می افتد
پرزهای زبانم
بوسه های دور تو را می چینند
بغضم می شکفد
می شکفد گل صد برگ تو
در قلب گلدانم
هر شب
پنهان
در
آینده ...
---
فردا دیر است
حالا بیا
با نوازش هایت
با لبخندت
با سلامت .
من پراکنده شدم
با خاک پراکنده از سقوط بمب روی خانه.
من پراکنده شدم
با فواره خون
از سقوط شمشیر
روی شریان گلو .
با دشنه روی کتفم
من پراکنده شدم
و تو در من بودی
جمعم کن
با نگاهت
مثل روز وسیعی که زمین را فراهم آورد
با نگاهش
درخشان
روشن ...
جمعم کن
در حلقه بازوهایت
با بوسه روی زخم گلویم
با بوسه روی زخم کتفم
با بوسه روی قلبم
هنوز می توانی دوست بداری.
انگشتم می فشارد آژیر درت را
هنوز می توانی آژیر خطر را
احساس کنی.
راه بده به کبوترهایم
که زمین را، روز را، خورشید را
و تو را
در پناه بالهای درخشان خود می خواهند.
فردا دیر است
باز کن این در را
امروز اکنون ...
---
مثل صابون
مرا بر می داری
از همه پوشش های کاغذی ام بیرون می آری
می کشی در آغوشت
می لغزم در بغلت
زیر باران دوش
که دارد می ریزد روی تن ما
و کاشی های لیز زمین .
رشته های آب
پشت سر هم می آیند
پرده های آبی را می آویزند
- حجاب دیگر بین ما؟ -
دیر شده
دیر شده
ما یکدست جسم هایی هستیم
که روح شدیم
- سراسر روح شدیم -
و یگانه
گذشتیم از دیوار
- از حجاب فاصله ها -
پیوسته به هم
مثل نخستین زوج روی زمین
جسمی لغزان روی جسمی دیگر
- و سراسر یک روح -
پر شور
و خوشبخت
بی جدایی از هم
کلمات روی زبان های ما خاموش اند
بوسه های ما می خوانند
اکنون فقط قطره های آب اند
که سرود بوسه های ما را بر می دارند
در فضای مه آلود می آویزند
مثل هزاران فانوس
فانوس دریایی
بی خاموشی
رقصان در طوفان
نوری تنیده شده در جسم فضا
روحی تنیده شده در روح دیگر
در یک جسم
ما دیگر جسم شدیم
- بی ثنوِّیت -
سراسر
یک جسم.
آب می بارد
روی بوسه ما
قطره های آبی بوسه های ما را بر می دارند
و در اعماق زمین می کارند.
گل های شقایق
خودرو، تا ابد،
می رویند
بر فراز تپه
در دامن دشت
پر شور
لغزان بر سینه باد
و خوشبخت ...
---
با هم غلتیده ایم
در یک بستر
- تخت زمین -
و زمان را
با خود غلتانده ایم.
با هر غلت
پوسته ای
کنده شده
پوسته بعد از پوسته
- از دانه من، دانه تو -
خشکیده
افتاده
ما عریان تر
نزدیک تر
نزدیک تر
با هر غلت
تنگ تر حلقه بازوی ما دور شانه هم
با هر غلت
چسبیده تر به تن همدیگر
از نخستین مهرماه
تا طلوع این ماه مهر
- امشب ببین -
آمیخته تر با همآغوشی ما ...
---
نگاهت
از حصار روپوش سیاهم
می گذرد
می گردد روی پوستم
نقطه به نقطه
جا به جا
با خط نگاهت
تن من شکل می گیرد
شکل می گیرم من
و نفس های تو
به تنم می پیچد
مثل نفس های چراغ روشن
دور تن شب .
از تاریکی می گذرم
شب
هر شب
عریان و سبکبال
در آغوش تو ...
---
پر شور
در آغوش هم ایم
بی فاصله
حتی به حد گذار یک نخ.
این چیزی ست بیشتر از نزدیکی
بیشتر از نزدیکی بین یک جسم
و سایه او.
بازویت را می فشارم
زیر سرانگشتانم
تارهای روحت می خوانند
روحت می خواند در گوش من.
درهای زمان
باز شده اند
من شناور شده ام در اوج بی پایان
اینجا، اینجا
واقعیت
و حقیقت
بر هم منطبق اند
در معجزه تن های ما
پر شور
در آغوش هم
بی هجران
روی زمین
و نقطه عطف در بستر خاک:
حضور دیگر
در
دیگر
بیشتر از نزدیکی:
غلبه بر برهوت ...
---
تشنه
گرسنه
می افتی کنار خواب من
می مکی از جسم واقعی مرئی من
قطره های شیر نامرئی را.
من لبریز از عطش های تو
می جوشم
زیر چادر شب
می گذرد جویباری
غلغل کنان
و درخشان
در شیار تاریکی ...
صفحه دوم