---
ریشه های سرخ اش
به زمین چنگ زدند :
هر ریشه ، تار به تار ،
بی فکر جدایی
به زمین چسبیده .
قلب فندق
محفوظ است در زره عشق پایدار ،
بر لب های باریکش
خنده های جاودان ؛
فندق می رقصد بر شاخه ...
---
چه جهان هایی پنهان اند
در اعماق آب ؟
دالان به دالان
آب ها
در هستی هم
جاری هستند .
خون گرم
دهلیز به دهلیز
شریان به شریان
ـ مواج ـ
در رگ های پنهان سیاره
می گردد .
سدی نیست
دیواری نیست
در میان آب ها .
اقیانوس با اقیانوس آمیخته :
در افق های ژرف
ناچیزند ، ناپیدایند ،
کشتی کالاها
نفت ها
پرچم ها .
ناچیزند ، ناپیدایند ،
شمش ها
الماس ها
پرده ها
دیوارها .
ناچیز تر از
قایق های کاغذی و پوشالی
در طشت آب .
شریان به شریان
جاری هستند در بطن یک دیگر
اقیانوس
در
اقیانوس ،
زیر سطح نازک
زیر برگ تقویم
زیر پوست ما :
آب های عمیق ...
---
از این سو
از آن سو
تارهای ریشه
سینه خیز می آیند
می نوشند قطره ی شبنم را .
می پیچند به پرده ی سنگین خاک ،
شب و روز
شب و روز .
باغ گل سرخ
می شکفد
می خندد
در افق پنجره ات ...
---
برگ هایم را
تا هستند
می رقصانم .
برگ هایم می رقصند .
بادها در راه اند ؟
بوران ها در راه اند ؟
برگ ریزان می آید ؟
برگ هایم می ریزند .
شاخه ام لخت و عور
می رقصد ...
---
ـ باغی خواهم شد
باغ گل سرخ
در دست خالی خاک .
آبشار گل یاس خواهم شد
بر شانه ی لخت دیوار ؛
با عبورت در من .ـ
داغ های جدایی
ما را سوزاندند .
نزدیک بیا ! آب زلال !
من
زمینت هستم ...
---
هم دیگر را می خوانند
هم دیگر را می یابند
با هم می مانند
با هم می خوابند
آن ها که همدیگر را دوست می دارند
مانند
آتش
و
پنبه ...
---
بی کوک شدن ،
ساعت
خوابیده زیر گرد و غبار .
بی باز شدن ،
غنچه های گل سرخ
خشکیده اند
افتاده اند
زیر پا .
نابود شدند
ـ عشق من ـ
لحظه هایی که بی تو بودم ...
---
ایجاد شد
فضای خالی .
فاصله ای بی پیوند ،
بی بازی نرم ریشه
در بطن خاک .
بی شادی موج بلند
روی خاک .
بی زمزمه های برگ در گوش برگ .
تن دادند به جدایی از هم
آن زمین ،
آن گیاه ؛
حیات
مدفون شد
زیر طوفان شن ...
---
نیمه ی اردیبهشت
دشت ، اما، تیره !
آب تیره !
آسمان و هوا
تیره !
تیره !
از کجا آمده ای ای شقایق !
با لب هایت
سرخ
سرخ
شاداب
بوسه خواه
رقص کنان :
در
خاکم ...
---
خواب می بیند گربه
خواب موش را .
در بیداری
می دود دنبال موش .
خواب می بیند موش
خواب پنیر و نان را .
در بیداری
می دود دنبال نان
دنبال پنیر .
خواب می بینم
خواب آغوشت را
خواب نجوایت را
خواب لب هایت را
تشنه ی لب های من .
بر می خیزم
دوان
در پی تو ...
---
ابری از گرد و غبار می آید
سرگشته
هر ذره ی او
دور از آغوش زمین
هر سو می چرخد
هر سو می چرخد
هر سو می افتد
گرد خاک و خاکستر
بر سر برگ
بر سر بام
خاکستر سرد بر هر سر
با هر جدایی
هر بمب ...
---
عکس بر می دارد
از پنجه ی من در پنجه ی تو
از بازویم حلقه در بازویت
از چشمانم خیره در چشمانت .
عکس بر می دارد
عکس ها را به نمایش
می گذارد
دوربین زمان ،
در همه ی آینه ها و شیشه ها و قاب ها .
دوربین زمان ،
در چشم جهان می نشاند ما را .
در چشم جهانی که آذین یافته
با گل های بوسه ی ما
در همه ی آینه ها و شیشه ها و قاب هایش
زیبا ...
---
آسمان روز و شب
در من می نگرد .
رنگین کمان رنگ های و برگ های جاودان
در من سبز شده .
آب دادی خاکم را .
باغ شد بستان شد
هستی خاکی من
با آبت .
"ما"
در
" من"
رویید .
آسمان روز و شب
در باغ ما
می نگرد ...
---
تک تک
ثانیه هایم بی تو
در برهوت هستی
سوخته اند .
تشنه ام با همه ی لحظه هایم
با زمانم
اکنون .
آیا ما محکومیم
به جدایی از هم ؟
محکومند قدم های ما
به گام زدن در برهوت ؟
نان
کپک زد .
دسته دسته پژمرد
ریحان ترد .
شیر سر رفت
اجاق خاموش شد .
محکوم است خانه ی ما به
پوسیدن ؟
بردگان تاریخ شورش کردند .
بیا !
گوش های کوچه
گوش های خیابان
گوش های سنگین زمان
می شنوند :
بانگ قدم هایی را آمیخنه با صدای زنجیر
کشان روی زمین ...
---
بهتر نبود باز می کردی در را
ـ عشق من ـ
و پناهم می دادی ؟
سفره ات را می چیدم .
با نیمرو و گوجه .
با نان و پنیر .
سوپ پیاز
من برایت می پختم
در زمستان های سرد و بارانی .
پرده های اتاق کارت را می کندم
می شستم .
شیشه ی پنجره را پاک می کردم
آسمان را می آوردم
بی لک و غبار
در افق ات .
با تو می ماندم
با صدای نفس های تو .
و صدای ورق های کتاب بازت را می شنیدم
و تو را می دیدم
از نزدیک
از نزدیک
وقت خواب بعد از ظهرت ،
زیر سقف این عشق .
زیر سقفی که تو می ترسیدی
می ترسیدی
ریزش کند بر سرمان
با ضربات تکراری روز تکراری
با رسوایی .
دور شدی ، دور شدی
بستی در را
و ندیدی
نشسته بر درگاه خانه ی تو
ـ روز ها و شب ها و روز ها و شب ها ـ
انگشت نمای مردم :
ـ سرخ پوشی در شهر
دیوانه ی تو ...
---
با خارها و مارهایش
بیابان
دیگر چیزی نیست
جز یک نقطه ی سرد
کنج یک صفحه
در دور دست :
در راه کوچ ...
---
زیر پر
زیر پوست
زیر غلاف رگ ها
در اعماق
در اعماق
در قلب هر قطره ی خون
در هر قطره
سیاره های گل های سرخ
می گردند :
منظومه ی بی پایانی
با هوای شکفتن :
ـ شکفتن
پر شور
بر فراز خارها
در گلبرگ ها ـ
در اعماق قلب
در هر قطره ی خون
گردنده
گردنده در تن بلبل ما ...
---
دور می شوند از من صداها
محو می شوند .
نجوای باریکی باقی می ماند
ـ از همه ی گام های اطراف ـ
در گوش من .
نجوا ی تبدیل شده به زمزمه ی آرام آب
در مسیر رود زلال
با صدای شیرینت .
در گوش من چیزی نیست
جز آوای آبی ها .
جز پژواک رقص موج ها .
در گوش من چیزی نیست
جز چهچهه ی مرغ عشق
خوانا خوانا با تمام قلبش
در سینه ی تو ...
---
پروانه ها کمتر پروانه اند .
گل ها کمتر گل اند .
آب ها کمتر آب اند .
در لحظاتی که نیامیخته اند
با نفس های همآغوشی ما ،
در مکان هایی که
بیرون ماندند
بیرون از بستر عشق ما ...
---
آمدی با نفس هایت بر لب هایم ،
با بازی شاد زبانت
در کامم .
جان گرفتم
ماندم
با تو
در اوج اوج ،
برفراز زمین اشباح ...
---
اشک هایم می آیند
می لغزند بر لب های بسته ی من .
اشک هایم نام تو را می گویند
با صدای بلند
با صدای بلند
در گوشم .
چه کسانی می گفتند :
ـ پس از این خاموشی ست ؟...
---
گیس های دراز خاک را خواهم کند
چنگ خواهم زد بر صورت خاک
پا خواهم کوبید بر دست خاک
رسوای رسوایش خواهم کرد
اگر
ترکم کنی و
بخوابی با خاک ...
---
کنار نهر آب
ـ جایی بدون گل و لای ـ
زیلویی پهن شده
پتویی روی زیلو
روی پتو
یک ملافه با گل های سرخ و سفید تمیز .
یک گوشه چیده شده
قند و چای و نان و پنیر .
جایی که خورشید تابستان
از میان برگ های انبوه و در هم
بر آن می تابد
می آمیزد
با صدای موج ها ی زلال آینده
با صدای برگ های سرسبز
با صدای پرنده های ناشناس پر آواز
بدون گل و لای ...
---
زمین سایه می اندازد
بر روی ماه .
ماه
آرام آرام
از چشم زمین پنهان می ماند .
در زمانی که خورشید و ماه و زمین
دنبال هم روی یک خط آمده اند
و دنبال هم
آزاد شدند
از حبس هیولای سیاهی که دهان کبودش را
باز می کرد :
ماه را می بلعید
و به سمت نیاکان وحشت زده ی ما می آمد
تا کنج غار ...
صفحه های مجموعه روزنه ...
1 2 3 4 5 6