---
آسمان با رقص ابرهای سفیدش
سقف اتاقم شده است .
دیوار اتاقم
صنوبرهای سرسبزند .
آینه ام ، در قلب سفال کوزه ، روشن و خندان است .
با من می خوانند زمزمه های زلال آبی
موج های جوبیاری که از پای صنوبرهایم می گذرند .
من :
برهنه در آغوش عشق
کنج عالم با تمام عالم
پیچیده شده در گونی
در گودال ...
---
چپ راست بالا بالا
پرنور و داغ
از رقص تند به نفس افتاده
می چرخد
می چرخد .
در زمان کوتاه موم
مومی که تند و زلال
آب خواهد شد
پخش خواهد شد بر روی زمین .
شعله ی شمع تولد
روشن
در حلقه ی گل های سرخ ...
---
شلاق صاعقه بیرون آمد
آسمان را شکافت
زد به چمن
حمله آورد به من .
بازکردی آغوشت را
- سقف امن
خانه ی امن -
حفظ ام کردی
و عبورم دادی
از طوفان
از همه ی طوفان ها -
تا ابد
عشق من ...
---
مار بزرگ چنبر زده بود
با دهان بازش
خیز برداشته بود .
می دویدیم در جنگل کور
شاخه ها را می کندیم
پرتاب می کردیم پشت سرمان
فاصله ای می ساختیم
میان هیولا و خود .
می دویدیم از وحشت مرگ
و دگرگون می کردیم
راه را و خود را ...
---
صبح است
بیدار شدم
در اتاق صبح قبل .
اتاق و حیاط و خانه
در شهر بزرگ در جهان بزرگ
دیگر سرد نیست
تاریک نیست
با گردش گرم نفس های تو
روی پلک شورم .
در اتاق قشنگ امروز ...
---
شب
تاریک است .
در افق تاریکی
نقطه های نورانی لرزان
پیدایند .
انتهای هر نقطه
بی تردید
یک چراغ است
با اتاق و حیات روشن .
مثل اتاق و حیات بیدار تو
در چشم من ...
صفحه شششم