---
گل های حاشیه
گل های پایدار
گل های دور ظرف چینی
گل های دوری .
فیروزه های دگمه ای
بر بتّه های سبز
بازی چشم ها
در آبشار بازگشتِ نور
از سطح صیقل خورده ی موزون
گل های دوری
دوری دست ها
چینی کهکشان ...
---
از شیشه ی شکسته
باد حریص شب
در خانه می دود .
شعله ، به دام افتاده ، می لرزد
پس می رود
خم می شود
سر می کشد
و آه سردش بر دل آیینه می افتد .
در ذهن خانه سایه های بی هویت
قد می کشند و باز
کوتاه می شوند
ترس فشرده می رود تا باز گردد .
دور تن باریک شعله
دور تن لرزان
دو پنجه ، دو دست
یک حلقه می سازند .
بارویی از پوست
بارویی از عصب
و قرصی از نور
در قلبِ تیرگی ...
---
کبریت می سوزد .
کبریت کوچک
بی تاب می کشد
هستی آتش ناک خود را
بر پیکر هیزم .
خیس است هیزم
باران پیگیر
باران شب ها
باران ابر تیره ی انبوه
در آن نشسته است
- باران به خورد جسم رفته است -
کبریت می سوزد
جزغاله و سیاه
خرد و خمیده
از دست می افتد
در پیش پای سرد
در بستر گِل .
برقی ست پشتِ ابر
برق نگاه روشنی
برق نگاه داغ .
هستی زبانه می کشد باز
کبریت می سوزد
رو سوی هیزم ...
---
شانه
به شانه ی هم تکیه داده اند
دو شاخه ، سبز سبز
بالای دیوار .
دیوار
دیوار
تیغ فروشده در سینه ی زمین
یک سینه
یک قلب
و تکه
تکه
تکه
جدایی .
دیوار
دیوار
محدوده ی تملک بی جان تکه ها
محدوده ی تن ها .
شانه به شانه ی هم
تکیه می دهند
همراه نور ، نور
- بالاتر از دیوار
بالاتر از حد
بالاتر از آوار .
دو سبز
سبز سبز ...
---
دو تار
دو تار مو پیچیده بر هم
بر روی بالش
مهتاب
آفتاب .
ماهی نقره ای
تابیده بر قیراب اقیانوس
خط سفید سیر یک شهاب
پیچیده بر موج بلند مد .
ساحل
خوابیده در غوغای کشتی ها
غوغای کشتی ها
آمیخته با خوابِ ساحل
کالا و بوی نفت ، مسافر
انبوه اسکناس
- چرک و مچاله -
چادر شب خاکستری افتاده روی شهر
آبستنی در خواب
پهلو به پهلو می شود
- سنگین و دردناک -
در زیر خاکستر .
دو تار
دو تار مو پیچیده بر هم
بر روی بالش :
مهتاب ،
آفتاب ...
---
غل می زند آب
غل می زند اب
و دانه های سخت
در حجم پُر جوش
در بستگی یک مدار داغ
سرگیجه می خورند
وزن ثقیل چرخش سوزان
بر قلب می افتد
کف می کند آب
سر می رود حجم
دیواره ی بیرونی ظرف گداخته
پُر می شود از شکل های مبهم چسبندگی
از شکل های مبهم سوزش ، گدازش .
غل می زند آب
و دانه های سخت
در جنبش مدام
شکل سکون جامد خود را
از یاد می برند .
قد می کشند نرم
در دست صافی
و جذب می کنند
رنگینه های زعفران را .
گل می دهد آتش
بر سینی عریان
گل می دهد بتّه
بر سفره ی خالی
گل می دهد گل
ارغوان
بر سینه ی برف ...
---
نفتاب می دود
در نسج فتیله
فتیله می سوزد .
جز جز ،
صدای احتراق ناقص سنگین
در گوش می خزد
و دود
می زند
راه سوار روشن شب را .
بیدار بیدار
می قاپد از شب نازک شفاف را .
بیدار بیدار
می دزد از شب لحظه های تیز را
انبار می کند
جادوی گنج را
پشت سیاهی های گریان
- اعماق مردمک .
جز جز
فتیله می سوزد
و دود می کند ...
---
یک باره سرکشید
یک باره
یک نفس
ماسید جوهر کنج لب ها
ماسید جوهر بر زبان
دندان
از حلق رد شد
غل غل کنان
در جان خسته ریخت .
تسخیر مویرگ
تسخیر سرخرگ
فتح سیاهرگ .
دروازه های قلب
در دست جوهر .
دل گرم شد
سیلاب آذر داغ
در صفحه جوشید
- در صفحه ی سرد -
رویید
رویید بر پیشانی صخره
حروف سبز روشن
خون جوهر
جوهر خون
برگ آتش
در دل غار ...
---
او جام صافی بود نوشیدند
او قرص نانی بود خوردند
او جامه ی سرخ و سپید کولیان بود
پوسیدگی های رداشان را
با تکه هایش خوب پوشاندند
او بی ترازو سوی تو آمد .
ای پایتخت قرن خون آلود
ای زخمی سردی
با او چه کردی ...
---
از در درآ درآ که دلم بی قرار توست
گلزار من شکفته ی ابر بهار توست
ای روشنایی سحر ای لطف صبحدم
بیدار چشم شب همه در انتظار توست
پنهان نمی شوی که تویی نور آفتاب
در پرده ای و ماه همان پرده دار توست
در پرده تیغ آتش خورشید کی شود ؟
در این کبود سرد شکاف از شرار توست
اجر شکیب دشت بر ایام سرد دی
گل خند و خنده های بلند هزار توست
ای گوهری دل که تویی هان نگاه کن
این آبدار لعل دل من نثار توست
کتاب دوم : در سایه ی آفتاب
پرده بگردان و بزن ساز نو
هین که رسید از فلک آواز نو مولوی
صفحه دهم