---
انار
در جلد سخت ،
بسته بود و محصور .
اناری که رسیده
اکنون
نرم و آبدار
باز شده ، می خندد ،
روی خط زمانی که به سمت و سوی نرم شدن
و باز شدن
آمده است ...
---
سیم سازم ، با جیغ بلند
نا گها ن
از دست پیچ
در رفته ،
سرخوش و تند
می جهد بالا
پایین
دور از اهرم پیچ ،
در فضای آزاد ...
---
چه بزرگ است جهان !
بس که بزرگ است جها ن ،
من نمی آیم هیچ در چشمش .
اما تمام جهان در چشم من است :
دریا دریا
ساحل ، جزیره ،
اصل فصل
برگ ها و برگ ها ...
وای حیات جاودان ،
رنگارنگ ...
---
------------------------------------------
------------------------------------------
------------------------------------------
---
سر آدم می شکند ، مغزش می ریزد ،
بس که این سنگین است :
این تخت بزرگ ابدی و ازلی
با پیکره ی این بت سنگی که عظیم و بزرگ ،
تکیه کرده بر آن
بی شوخی .
اوه ! من اهلش نیستم ...
---
نجوا کنان ،
شب تا صبح
شبنم تو می لغزد
بر لبان خشک برگ من
شب
هر شب ...
---
نامت را می گویم
با صدای نامت به درونم می آیی
شکل می گیری
هستی می یابی
باز
با آغوشت
یک حقیقت در من ، بی سنگ شدن:
مثل گل سرخ
در سفال گلدانم ...
---
بردار کتاب جادو را از پیش من
تا نتوانم با یک فرمان
دست پیدا کنم به همه چیز
تنها ، مطلق ، بی تردید .
بردار کتاب جادو را
تا نتوانم ناگاه پرواز کنم
پا بگیرم در برج عاج بر فراز همه چیز
تنها ، مطلق ، بی پروا :
من تبدیل شده به خاری
یا شاید ابلیسی ...
---
مسحور گل های رنگارنگ ،
می چرخد در چمنزار زمین
شهد به شهد می چیند شیرینی را
ار خود بی خود ...
وقت ندارد زنبور عسل
تا گوش دهد به نق نق مرگ ،
در حیات عشق شگفت انگیزش ...
---
باز شدند یخ هایم
گرم شدم
جنبیدم
با گرمای خورشید آغوشت
روی یخبندانم ...
---
------------------------------------------
------------------------------------------
------------------------------------------
---
ریز ، ریز
پیوسته
امواج خورشیدی از همه ی پوسته ها می گذرند ،
می نویسند روی قلب ها
حرف های روشن را ...
دانه های بسته ، باز شده ، می رویند :
گندمزار می درخشد ، می رقصد ،
عطر تن اش ، نرم و نمناک ،
می آمیزد با فضای تازه ...
---
چه هستی ؟
چه هستی ،مهر، که باز می تابی
بر شکسته های جام من
روی زمین
این چنین
بیش از پیش؟
---
------------------------------------------
------------------------------------------
------------------------------------------
---
برخیز از روی سنگ
سر بگذار بر سینه ی من اشک بریز .
دانه های الماس اند قطره های اشکت .
سر بگذار بر سینه ی من .
سینه ریز بی همتا را روی قلبم بگذار
همچون مدال خورشید، روی قلب زمین خاکی .
- و سرافرازم کن در چشم تمام هستی
بر فراز همه چیز
- ---
آبی بود ، دور از خاک .
خاکی بود ، دور از آب ،
که نمی دانستند
- نه آب ، نه خاک -
که چه جنگل های سرسبزی خواهد رویید
از همآ غوشی شان
این گونه ...
---
وقتی هستند
بی توقف ، مدام ، می گردند دنبال هم
وجهان دیگر را می سازند
که به آن می گویند " منظومه"
در میان جهان های غبار سرگردان ...
---
------------------------------------------
------------------------------------------
------------------------------------------
---
می نشانی نگاه خندانت را
در مردمک خشک چشمانم .
پوستینم را بر می داری از دوشم
می نوازی ،مهربان
شانه های عریانم را
آرام می گیرم
آرام
آرام
نقشه ی دشت بزرگ سرسبز
با گل ها ی وحشی زرد
در دانه ی من می روید :
پشت پرده ،
می گریزد دوزخ
در بستر پنهان باغ ...
---
------------------------------------------
------------------------------------------
------------------------------------------
---
یک دو
دو یک ...
خانه به خانه
جدا می شوند
و مشخص :
با شماره ی پلاک ها
عددها
نشانه ها .
دیوار
دور تا دور
خانه ها
محصور می شوند
و مشخص .
پرنده ها می پرند
دیوار به دیوار
خانه به خانه
دانه می چینند
می خوانند
آشیان می سازند :
پرنده های چشم های باز ما ...
---
------------------------------------------
------------------------------------------
------------------------------------------
---
------------------------------------------
------------------------------------------
------------------------------------------
---
آزاد
آزاد
آزاد
گشتم در گلزار
و تو را پیدا کردم
با این رنگ
با این پرچم
با این عطر .
تو را می بویم
می بوسم
می نوشم ...
تو را ای گل من
که بند نبستی ، هرگز
بر پای زنبور خود ...